چندیست که قافله عشق، یاران خود را برای حرکت در مسیر بیداری یافته و تاریکی وگمراهی هیچ رخنه ای در میان جمع خوبان نیافته و رفته رفته صدای جرس کاروان بگوش می رسد که ای خوبان ره دوست، هان مهیا باشید برای دیدار!
و لیک؛ چشم براهی کاروانیان خانه دوست برای رهسپاری به منزلگه عشق به سرآمده و اینان سراپا دل شده اند برای دلدار!
خواب شب هنگام شان گرد یار چرخیدن است و بیداری شان سجده بر خاک نهادن. و مجنون وار در رویاها زمزمه می کنند ذکر حضرت یار! اللهم لبیک
رخت سراسر سپید رنگ شان را در کوله بار چیده اند و روزشمارانه می شمارند لحظه پرواز را آنهم نه از آن حیث که بر طیاره مسیر مبدا تا مقصد نشینند بلکه از حیث پریدن و پرگشودن تا خانه معبود و چه زیبا می توان اینان را به تعبیری «مستان و عاشقان» نامید.
و در رویایشان نیز چه خوشگوارانه همچون هاجر برای اسماعیلش بدنبال جرعه ای آب می روند و می دوند و بجای آن در پای کوبی کنار خانه دوست؛ در سعی صفا و مروه ،به قطره ای، شراب عشق را تناول می کنند!
چه جنتی ست رسیدن برای اینانی که عمر خود را طی کرده و موی سر را سپید کرده اند در انتظار، آنهم انتظار دیدار یار!
و در این ره، هفت شهر عشق را طواف می کنند و قربان صدقه حضرت اش می روند ، به شکرانه این نعمت . نعمت حضرت دلدار!
در رویایشان کنار رسول مهربانی ها، دست بر روی سینه و سرافتاده با چشمی تر شده سلامی می دهند و چشم می چرخانند برای سلام بر حضرت مادر و دلبرانه ناز می کنند و جای جای مدینه النبی را می بویند به یاد یار!
و تا ساعاتی دیگر اینانی که سالها، ماهها، روزها و دقیقه ها چشم انتظار بوده اند می روند برای تحقق این آمال، و این رویاها رنگ حقیقت می یابد برایشان و فرشتگان می خوانند:اندک اندک جمع مستان می رسد ....